"بیا عقب، پسر!" فریاد زد: اما ناییل درست مثل یک چوب پنبه ای از یک بطری - دوازده فوت - بیست پایی بالا رفت. هری دید که چهره ی ترسناکش را پایین می اندازد و زمین را سقوط می دهد، او را گاز گرفت، به سمت پایین جارو کشید و -
WHAM - یک تپه و تند و زننده و نیویل چمن چیده شده در چمن در یک پشته. شمعدان او هنوز هم بالا و بالاتر بالا میرفت و شروع به حرکت به سمت جنگل ممنوعه و بیرون از چشم کرد.
خانم هاوچ بیش از نوایل خم شد، چهره اش به صورت سفید به اندازه او.
هری، "مچ دست شکسته"، شنیده بود. "بیا، پسر - درست است، تا شما می توانید."
او به بقیه کلاس تبدیل شده است.
"هیچکسی از شما در حال حرکت نیست، در حالی که من این پسر را به بالین بیمارستان می بردم! شما قبل از اینکه بتوانید "کوییدیچ" را بگوئید، آنها را از جیب خود بیرون می آورید یا از هوگوارتز خارج می شوید. بیا عزیز.
نویل، چهره اش را به صورت پاره کرد، مچ دستش را گرفت و با خانم هاوچ ملاقات کرد، که دستش را در اطراف او گذاشت.
زودتر از صدای زنگی از مالفوی به خنده خیره شد.
"آیا چهره اش را دیدید، توده بزرگ؟"
سلیترینهای دیگر به پیوستن به
"متوقف کردن، مالفوی،" خرچنگ پارتی پاتلی.
پانسی پارکینسون، یک دختر اسلیترین مشکوک، گفت: "اوه، چسبیده به لانگبوتوم؟" "هرگز تصور نکردی که شما چرت و پرت های کوچک چربی بخری، پارتی."
مالفوی گفت: "نگاه کن!" به سمت جلو حرکت کرد و چیزی را از چمن بیرون کشید. "این دقیقا همان چیزی است که لانگبوتم به او فرستاده است."
Rememball در خورشید درخشش داشت و آن را بالا برد.
هری بی سر و صدا گفت: "اینجا مالفوی را بده." همه به صحبت کردن ادامه دادند.
مالفوی لبخند زد.
"من فکر می کنم آن را جایی برای Longbottom ترک برای پیدا کردن - چگونه در مورد - یک درخت؟"
"هری را اینجا بیاور!" هری فریاد زد: اما مالفوی بر روی جارو برقی اش افتاد و برداشت. او دروغ نمی گفت، می توانست به خوبی پرواز کند. سطح آبشاری با بالاترین شاخه های بلوط که او نامیده است، "بیا و آن را دریافت، پاتر!"
هری گنجشک را گرفت.
هرمیون گرنجر فریاد زد: "نه!" "خانم هاوچ به ما گفت که نباید حرکت کرد - شما همه ما را به دردسر می اندازید."
جلسه نقد و بررسی رمان«کوچ شامار» با حضور جمعی از نویسندگان، منتقدان و
خوانندگان ادبیات در کتابفروشی نشر رود برگزار شد. در این جلسه نخست حجت
بداغی، احمد ابوالفتحی، محمد خالوندی و محمد نظری سخنرانی کردند.
احمد ابوالفتحی در سخنرانی تحلیلی و دیدهورانهاش به شاخصههای فرمی و
ساختاری «کوچ شامار» پرداخت و با ارجاع به سطوری از «نفستنگی» به نقل از
کژال ؛ « . یاد این حرف دانیال افتادم که آن روز در راه بابایادگار گفت؛
در روزگار ما حقیقت هم شکل دیگر ابتذال است، مگر اینکه آن را از نو ابداع
کنیم.» (نفستنگی، ص۳۶) به اینجا رسید که؛ شامار بوربور که در پایان فصل
نخست رمان، از بیم و هراس نسقچیها دفتر حقیقت دستنویس پدر و هزار سال سُر
مگو را چون دانههای انار بلعیده است در پایان رمان با اوراقی از تذکرههای
کمپیها و شرححال فرودستان و «کلهپا»ها از کمپ میگریزد.
هری، رون و دیگر گریفیندورها در سه بعد سی و ششم بعد از ظهر، مراحل اولیه را برای مراسم اولین درس پرواز خود متجلی کردند. این روز روشن و آرام بود و چمن در زیر پایشان به سمت پایین چمن های شیب دار به سوی چمن صاف و مسطح در طرف مقابل زمین های جنگل ممنوعه که درختان آنها در تاریکی تکان می خورد، فاصله داشتند.
سلیترین ها در آنجا بودند و بیست جوجه کشی در زمین های مرتب دراز کشیدند. هری شنیده بود که فرد و جرج ویزلی در مورد جاروهای مدرسه شکایت دارند و می گویند برخی از آنها شروع به لرزش کردند اگر شما بیش از حد پرواز کردید یا همیشه کمی به سمت چپ حرکت کردید.
معلم آنها، خانم هوچ، وارد شد. او موهای کوتاه کوتاه و خاکستری داشت و چشمهای زرد مانند هویج داشت.
"خب، چی همه منتظرتون هستی؟" او لرزید. "همه با یک جارو برقی ایستاده اند. بیا، عجله کن. "
هری نگاهی به جارو کرد. قدیمی بود و بعضی از شاخه ها در زاویه های عجیب و غریب قرار داشتند.
"دست راست خود را بر روی جارو خود قرار دهید،" Madam Hooch در جلوی نامیده می شود "و می گویند" بالا! ""
"بالا!" همه فریاد زدند.
جارو هری در یک بار به دستش پرتاب کرد، اما یکی از معدودی بود که انجام داد. هرمیون گرنجر به راحتی بر روی زمین ریخت و نویل نیز هیچ حرکتی نداشت. شاید هویج، مانند اسب ها، می توانست بگوید زمانی که شما ترسیدید، هری فکر کرد؛ یک صدای خشن در صدای ناویل وجود داشت که خیلی واضح بود که او می خواست پای خود را روی زمین نگه دارد.
خانم هاوچ سپس آنها را نشان داد که چگونه جارو برقی خود را بدون کشیدن از انتهای آن سوار می کردند و به سمت بالا و پایین ردیف هایی که از چنگ آنها استفاده می کردند حرکت کرد. هری و رون خوشحال شدند که او به مالفوی گفت که او سالها اشتباه کرده است.
خانم هاوچ گفت: "حالا، هنگامی که سوت من را فریاد می زنم، شما از زمین خسته می شوید، سخت است." "نگه داشتن برس های خود را پایدار، چند پا افزایش، و سپس به عقب پایین به پایین به پایین به جلو پیش می رود. در سوت من - سه - دو - "
اما نویل، عصبی و پرشور و ترس از اینکه در زمین باقی مانده بود، قبل از اینکه سوت لمس خانم هاوچ را لمس کرد، به سختی پیش رفت.
فصل کیدیدیک آغاز شده است. در روز شنبه، هری بعد از هفته ها تمرین در اولین بازی خود را انجام می دهد: گریفیندور در مقابل Slytherin. اگر گریفیندور برنده شود، آنها در مسابقات قهرمانی خانه به مقام دوم می روند.
هری به سختی کسی را دیده بود، زیرا چوب تصمیم گرفت که، به عنوان اسرار مخفی خود، هری باید نگه داشته شود، به خوبی، راز. اما خبرهایی که او در بازی Seeker بازی کرده بود به نحوی نشت کرده بود و هری نمی دانست که بدتر است - مردم به او می گویند او می تواند درخشان و یا مردم به او گفت که آنها در حال اجرا در اطراف زیر او نگه داشتن تشک.
واقعا خوش شانس بود که هری در حال حاضر هرمیون را دوست داشت. او نمی دانست چگونه از طریق تمام تکالیفش بدون او به دست می آمد، و با تمام اقدامات Quidditch که در آخرین لحظه انجام می شد، چوب آنها را انجام می داد. او همچنین از طریق قرون وسطی کیدیدچ را قرض داد، که بسیار خواندنی بود.
هری متوجه شد که هفتصد روش تخریب کوییدیچ وجود دارد و همه آنها در طول بازی جام جهانی در 1473 اتفاق افتاده است؛ که جستجوگران معمولا کوچکترین و سریعترین بازیکنان بودند و به نظر می رسید که حوادث جدی کادیده به آنها برسد؛ این که اگرچه مردم به ندرت در کیدیدچ جان سپردند، داوران بعدها ماهها بعد در صحرای صحرار از بین رفتند.
هرمیون در مورد شکستن قوانین کمی آرام تر شده بود چون هری و رون او را از تله کوه نجات دادند و برای او بسیار خوشایند بود. روز قبل از اولین بار کریستین هری اولین بازی خود را در حیاط انجماد انجام داد و او را به آتش سوزی آبی روشن تبدیل کرد که می توانست در یک شیشه جارو برقی حمل شود. آنها پشت سرشان ایستاده بودند، گرم می شدند، زمانی که اسنیپ از حیاط عبور کرد. هری متوجه شد که اسنیپ لنگ می زند. هری، رون و هرمیون برای جلوگیری از آتش سوزی از نظر دید نزدیک شدند. آنها مطمئن بودند که مجاز نیستند. متاسفانه، چیزی درباره چشمانداز آنها چشمهای اسنیپ را گرفت. او مرده است او آتش را ندیده بود اما به نظر می رسید به دنبال یک دلیل برای گفتن آنها به هر حال.
"پاتر چه خبر است؟"
کوییدیچ از طریق قرون وسطی بود. هری به او نشان داد.
بر اساس مصوبه دولت همه دستگاهها موظف هستند که ثبت اسناد الکترونیک داشته
باشند. دستگاههای دولتی باید کلیه اسناد تولیدی روزانه خود را طبقه بندی و
ردهبندی کنند و اسناد مهم را نگه دارند و به صورت دیجیتال در اختیار
عموم قرار دهند. ۸۰۰ برگ سند در رابطه با بحث آب در مرکز اصفهان قرار دارد،
جمعآوری این اسناد نیازمند حمایت دستگاههای مختلفی مانند شهرداری، شورای
شهر و استانداری است.
وی افزود: مدیریت استان باید به سمتی رود که دستگاهها را نسبت به اسناد
حساس کند. دستگاههایی که متولی تصمیمگیریهای حساس هستند باید اهمیت
اسناد را بدانند. امروز به این نتیجه رسیدیم که همه اسناد باید دیجیتال شود
اما در آغاز راه هستیم و این راه همت همه دستگاهها را میطلبد.
"اوه، نخود مغز!" رون از طرف دیگر اتاق محکم زد و یک لوله فی روی آن ریخت. ترول حتی متوجه نشد که لوله به شانه اش برسد، اما آن را صدای زنگ زد و دوباره به حالت تعلیق درآمده، چرخش زخمش را به سمت ران عوض کرد، و زمان هری را به اطراف حرکت داد.
هری، در تلاش بود تا او را به طرف درب بکشد، اما هیکل نمی توانست حرکت کند، هنوز در برابر دیوار بود، دهانش را با ترور باز کرد.
به نظر می رسید که فریاد و تکان دادن ترول برسرک رانندگی می کردند. دوباره سر و صدا کرد و شروع به سمت رون کرد، نزدیکترین بود و هیچ راهی برای فرار نداشت.
هری سپس چیزی را که بسیار شجاع و بسیار احمقانه بود انجام داد: او پرش بزرگی انجام داد و توانست دستهای خود را در اطراف گردن ترول از پشت بکشد. ترول نمیتوانست احساس کند هری در آنجا آویزان است، اما حتی یک ترول متوجه خواهد شد که شما چوب کمتری از چوب خود را تا بینی خود قرار داده اید، و گرز هری هنوز هم در دست او بود، زمانی که او پرید - آن را به طور مستقیم یکی از سوراخ بینی ترول.
هری با چنگ زدن با درد، ترول پیچ خورده و باشگاه خود را از بین می برد، با هری برای زندگی عزیزم چسبیده است؛ هر ثانیه، ترول می خواهد او را خراب کردن و یا گرفتن او را به یک ضربه وحشتناک با باشگاه.
هرمیون به ناامیدی به زمین افتاد؛ ران از گرز خود بیرون زد - نمی دانست چه اتفاقی افتاده است. او شنید که گریه می کند که اولین طلسم است که به سرش آمد: "Wingardium Leviosa!"
این باشگاه ناگهان ناگهان از دست ترول خارج شد، بلند شد، بالا به هوا، به آرامی به آرامی حرکت کرد و با سر و صدای مزاحم افتاد. ترول در محل ظاهر شد و سپس در چهره اش افتاد و با سر و صدا که کل اتاق را لرزاند.
هری به پا افتاد او تکان داد و از نفس کشید. ران در آنجا ایستاده بود و جیغش هنوز بلند شده بود و به آنچه که انجام داده بود نگاه می کرد.
هرمیون اولین کسی بود که صحبت کرد.
"آیا مرده است؟"
هری گفت: "من فکر نمی کنم،" من فکر می کنم آن را فقط از دست داده اید. "
او خم شد و جگر خود را از بینی ترول گرفت. این در چیدمانی خاکستری شبیه به خاکستری پوشیده شده بود.
"Urgh - ترول boogers."
او آن را در شلوار troll پاک کرد.
مراسم افتتاحیه ساختمان جدید سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران منطقه
مرکزی کشور (اصفهان) امروز شنبه 28 اردیبهشتماه با حضور اشرف بروجردی
مشاور رئیس جمهوری و رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، در ملک شهر
اصفهان برگزار شد.
بروجردی در این مراسم گفت: همه دستگاههای متولی فرهنگی باید اهمیت اسناد
را بدانند. همه اسناد باید دیجیتال شود و این، همت و تلاش همه دستگاهها در
استانها را میطلبد.
"Wingardium Leviosa!" او فریاد زد، دستان سینه بلندش را مانند یک آسیاب بادی تکان داد.
هری صدای هری را شنید. "این Wing-gar-dium Levi-o-sa است،" جارو "را خوب و بلند کنید.
"پس این کار را می کنید، اگر شما خیلی باهوش هستید،" رون snarled.
هرمیون آستین های لباسش را بالا انداخت، انگشت شستشوی او را برید و گفت: "Wingardium Leviosa!"
پرهاش از روی میز بلند شد و در حدود چهار فوت بالای سرش حرکت کرد.
پروفسور فلیتویک، "اوه، به خوبی انجام شده!" گریه کرد. "همه اینجا را ببینید، خانم گرنجر این کار را انجام داده است!"
رون در پایان کلاس خیلی بد بود.
هری گفت: "شگفت انگیز است که هیچ کس نمی تواند او را تحمل کند." آنها به راهروی شلوغ خود ادامه دادند، "او صادقانه کابوس است".
هری وقتی به آنها هجوم آورد، دست به گریبان شد. هرمیون بود. هری نگاهی به چهره اش گرفت - و ناگهان متوجه شد که او اشکش بود.
"من فکر می کنم او شما را شنیده است."
رون گفت: "پس؟" اما او نگاه کمی ناراحت کننده بود. "او باید متوجه شود که او هیچ دوست ندارد."
هرمیون برای کلاس بعدی آماده نشد و تمام بعد از ظهر دیده نشد. هری و ران از راه خود به سمت سالن بزرگ برای جشن هالووین هشدار دادند و پاراوتی پاتیل را میشنیدند که دوستش لویاندن را دوست داشت که هرمیون در حمام دختران گریه میکرد و میخواست تنها بماند. رون هنوز در این مورد بیخوابی بود، اما یک لحظه بعد آنها وارد تالار بزرگ شدند، جایی که دکوراسیون هالووین هرمیون را از ذهنش خارج کرد.
هزاران خفاش زنده از دیوارها و سقف درهم ریختند در حالیکه هزاران نفر در بالای میز در ابرهای کم سیاه قرار داشتند و شمشیرها را در کوفتهها لرزاندند. جشن به طور ناگهانی بر روی صفحات طلایی ظاهر شد، همانطور که در مهمانی آغاز شده بود.
هری تنها زمانی به خودش کمک کرد تا یک سیب زمینی پخته شود، زمانی که پروفسور کوئیزهلر با سرعت بالا به داخل سالن می رسید، جسد وحشت زده و ترس از چهره اش. هر کس به نظر می رسید که او به صندلی پروفسور دامبلدور رسیده بود، در برابر میز افتاد و گاز گرفت: "ترول - در زندان ها - فکر کردید باید بدانید".
پس از آن در خفگی مرده به زمین افتاد.
هری، "سه Chasers"، تکرار کرد، به عنوان چوب یک توپ قرمز روشن در مورد اندازه توپ فوتبال.
گفت: "این توپ به نام Quaffle، گفت: چوب. "Chasers پرتاب Quaffle به یکدیگر و سعی کنید آن را از طریق یکی از hoops به هدف گل. هر زمانی که Quaffle از طریق یکی از حلقه ها می رود، ده امتیاز می شود. بیا دنبالم؟"
هری می پرسد: "Chasers قوفل را پرتاب می کند و آن را از طریق حلقه ها به ثمر رساند." "بنابراین - این نوع مانند بسکتبال در broomsticks با شش hoops، آیا این نیست؟"
گفت: "بسکتبال چیست؟" چوب کنجکاو گفت.
هری به سرعت گفت: "هرگز فکر نکن.
"در حال حاضر، بازیکن دیگری در هر طرف وجود دارد که" نگهبان "نامیده می شود - من نگهبان گریفیندور هستم. من باید در اطراف حلقه های خود پرواز کنم و دیگر تیم را از گنی متوقف کنم. "
هری، "سه Chasers، یک نگهدارنده" گفت که تصمیم گرفت همه را به خاطر بسپارد. "و آنها با Quaffle بازی می کنند. خوب، اینو گرفتم پس چه چیزی برای آنهاست؟ »او به سه توپ در داخل جعبه اشاره کرد.
وی گفت: "من اکنون به شما نشان خواهم داد." "بگیرش."
او هری را یک باشگاه کوچک، کمی شبیه یک خفاش بیس بال کوتاه به دست آورد.
وود گفت: "من قصد دارم به شما نشان دهم چه چیزی را انجام میدهم." "این دو نفر بلدگر هستند."
او هری دو توپ یکسان را نشان داد، جت سیاه و کمی کوچکتر از قرمز قرمز. هری متوجه شد که به نظر می رسید که آنها برای رسیدن به خطوط خود، درون جعبه، فرار می کردند.
هاردی چوب را هشدار داد. او خم شد و یکی از بلدگرها را آزاد کرد.
در یک لحظه توپ سیاه بلند در هوا بالا رفت و سپس به صورت هری پنهان شد. هری با لگد زد و از آن برای جلوگیری از شکستن بینی خود استفاده کرد و آن را به سمت هوا پرتاب کرد و آن را در اطراف سر خود بزرگ کرد و سپس در وود، که در بالای آن غرق شد، موفق به کشیدن آن به زمین شد.
"مشاهده کنید؟ چوب چوبدانه، مجبور کردن مبارزه Bludger به جعبه و اتصال آن را با خیال راحت. "موشک Bludgers در اطراف، تلاش برای دست کشیدن بازیکنان از برس خود را. به همین دلیل است که شما هر دو تیرانداز را در هر تیم دارید - دوقلوها ویزلی ما هستند - این کار آنهاست که از طرف مقابل خود از طرف Bludgers محافظت کنند و آنها را به سوی تیم دیگری بکشانند. بنابراین - فکر می کنید همه این ها رو دارید؟
نشست «روند پژوهش های ارتباطی در ایران» با حضور مهدی محسنیان راد، سیدمحمد
دادگران، حسینعلی افخمی، حسامالدین آشنا و حسین بصیریان جهرمی در
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
محسنیان راد دراین نشست گزارشی از پژوهشهای ارتباطی در ایران از پیش از
انقلاب اسلامی تاکنون ارایه کرد و گفت: زمانی که سازمان پیشآهنگی ایران
تاسیس شد تحقیقی درباره بررسی محتواهای برنامههای رادیویی ایران صورت
گرفت. بعدها نیز در سال 1355 تحقیق دیگری سفارش داده شد که پروپوزال آن به
وسیله یک موسسه پژوهشی آمریکایی تدوین شده بود. نتایج گزارش پژوهش آذرماه
1357 در یک کتاب 179 صفحهای به زبان فارسی و 86 صفحهای به زبان انگلیسی
منتشر شد که امروز سرنوشت آن مشخص نیست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به
تعداد دستیاران پژوهشی مرکز تحقیقات دانشکده علوم اجتماعی افزوده شد و طی
تحقیقات سال 59 تا 60، 5 مجلد کتاب با شمارگان کمی با موضوعات ارتباطات
انسانی منتشر شد.
هالووین
مالفوی نمیتواند چشمانش را باور کند وقتی که هری و رون در روز بعد در هاگوارتز بودند، به دنبال خستگی، اما کاملا خوشحال بودند. در حقیقت، صبح روز بعد هری و رون فکر کردند که ملاقات با سگ سه سر ماجراجویی عالی بوده است و آنها بسیار مشتاق یکدیگر بودند. در همین حال، هری Ron در مورد بسته که به نظر می رسید از گرینگوتس به هاگوارتز نقل مکان کرد و آنها زمان زیادی را صرف تعجب آنچه که ممکن است نیاز به چنین حفاظتی سنگین.
رون گفت: "این واقعا ارزشمند یا واقعا خطرناک است."
هری گفت: "یا هر دو.
اما همانطور که همه آنها میدانستند که در مورد مضمون اسرار آمیز، این بود که حدود دو اینچ طول داشته باشد، آنها فرصت زیادی برای حدس زدن آنچه را که بدون سرنخ های بیشتر بود، ندارند.
نه نویل و هرمیون کوچکترین علاقه را به آنچه که در زیر سگ و دامن قرار گرفته اند نشان دادند. همه نویول در مورد مراقبت بود هرگز نزدیک سگ دوباره نیست.
هرمیون در حال حاضر با هری و رون صحبت نمی کند، اما او چنین کسی بود که همه چیز را می دانستند و این را به عنوان یک پاداش اضافی دیدند. همه آنها واقعا واقعا می خواستند راهی برای برگشتن به مالفوی و لذت بردن از آنها بود، فقط یک هفته بعد در مورد پست الکترونیکی به آن رسید.
همانطور که جادوها به طور معمول به سالن بزرگ سیل می کردند، توجه همه به یک بار توسط یک بسته طولانی و نازک توسط 6 جادوگر بزرگ پریده انجام شد. هری فقط به عنوان دیگران علاقه مند بود تا ببیند چه چیزی در این بسته بزرگ بود و زمانی که جغدها به سمت بالا حرکت کرد و آن را درست جلوی او گرفت، ضربه زدن به بیکن خود را به زمین شگفت زده کرد. آنها وقتی که یک جغد دیگر یک نامه را در بالای بسته قرار دادند، به سختی از آن بیرون زدند.
هری ابتدا نامه را باز کرد، که خوش شانس بود، زیرا گفت:
PARCEL را در جدول باز نکنید.
این شامل Nimbus جدید خود را دو هزار، اما من نمی خواهم همه از دانستن شما جارو برقی و یا همه آنها می خواهند یکی. الیور وود در ساعت 7 صبح برای اولین جلسه تمرین شما را امشب در میدان کیدیدچ دیدار خواهد کرد.
پروفسور مک گونگال
درباره این سایت